لاغری مفرط: چالشی در حفظ نیروی انسانی اکوسیستم ماشینآلات سنگین
اوایل سال 1395 بود که درب های اقتصاد کشور در حال گشوده شدن رو به اقتصاد جهانی و شرکت های در حال رقابت بود. شور و شوق در بین فعالان اقتصادی دیده می شد و فرصت ها بیش از پیش برای شرکت هایی که اساساً بازرگان بودند و کار بازرگانی را میشناختند خودنمایی میکرد. در آن زمان مدیر آموزش شرکت پرشیاجنوب بودم و به تازگی از سفری به کره جنوبی بازگشته بودم. رفت و آمدها به شرکت زیاد بود و هنوز یک عده چشم آبی خارج نشده گروهی دیگر چشم بادامی جایشان را می گرفتند و شرکت هم سخت مشغول مذاکرات تجاری بود.
نهایتاً، در آن روزهای پر شور و حرارت یکی از شرکای تجاری جدید شرکت، بوماگ آلمان شد که با تنوعی از ماشین آلات راهسازی، سبد محصولات شرکت را به شدت تقویت می کرد. آلمانی ها آمدند و رفتند و چند هفته ای به آموزش تجهیزات و ماشین آلات راهسازی گذشت. همه چیز خوب بود و سفارشگذاری انجام شده بود و چند دستگاه ماشین آلات راهسازی هم وارد شده بودند، تا اینکه آن مرد موحنایی آن امضاء درشتش را پای آن قاب انداخت و با چهره ای که رو به حیرت جهانیان بی تفاوت لبخند می زد، به دوربین ها سر چرخاند.
آموزش نیروی انسانی، سرمایه گذاری اجتناب ناپذیر در میانه ابهام
این برشی کوتاه از تاریخی است که از این دست لبخندها و اشکها کم نداشته، همان دور تاریخی تکراری که هر بار مانند موجی که به صخره می کوبد، به اقتصاد کشورمان کوبیده است. در آن روزها پس از چند سال در پرشیاجنوب، شاهد این بودم که حداقل 10 ها تکنسین درجه یک تربیت شده بودند و بعضی هایشان در همان شرکت و بعضی دیگر در بازار برای خودشان کار می کردند. نمایندگی های دیگر هم کم و بیش سهمی از تربیت نیروهای تازه نفس و تحویلشان به بازار کار نگهداری و تعمیرات ماشین آلات سنگین داشتند. هپکو اگر چه آن روزها حال و روز خوشی نداشت اما بسیاری از تکنسین ها، کارشناسان و مدیران ماشین آلات در شرکت های مختلف، مسیرشان در مرکز آموزش هپکو آغاز کرده بودند، از جمله خود من.
آن روزها در میان خبرهای حیرت آور و پاسپورت هایی که قرار بود برایشان ویزا صادر شود اما برگشت خوردند، ذهنم درگیر تصور سرنوشت ماشین آلات در آینده نزدیک و دور این کشور بود. ماشین آلاتی که در آن سالها صحبت از اتصالشان به سیستم های ناوبری جدید، سیستم های مدیریت ناوگان از راه دور و سنسورهایی که امکان پایش وضعیت بهتر را می دادند بود. خاطرم هست که در همان سال ها برخی از این تکنولوژی ها را در ماشین آلات پیاده سازی می کردیم و با تامین کنندگانی که بر روی این سیستم ها کار می کردند همکاری خوبی در حال ایجاد شدن بود. اواسط سال 1397 بود که حسرت به بار نشستن آن تلاش ها و البته شوق تلاش برای تحقق آن رویاها در مسیری دیگر، من را از آن شغل بیرون آورد و ماشین یار متولد شد.
تصویر هولناکی پیش رو بود، علی رغم تمام فرصت هایی که پیش از آن پیش رو می دیدیم، کانون های تربیت و آموزش تکنسین ها و مهندسان خبره ماشین آلات در حال ضعیف و ضعیف تر شدن بودند و بدون سرمایه انسانی متخصص، چطور میشد آن رویاها را به بار نشاند و با تکنولوژی روز همگام شد؟ نمایندگی ها، کارخانجاتی مانند هپکو و ... که زمانی محلی بودند برای آشنایی جوانان با تکنولوژی های جدید و ارتباط با مهندسین شرکت های بین المللی تولید ماشین آلات، یکی پس از دیگری با موج تعدیل خبرساز می شدند.
واردات تکنولوژی، بدون وارد شدن، یک اشتباه استراتژیک
روابط با کشورهای مهد تکنولوژی ماشین الات سنگین یکی پس از دیگری تیره و تار می شد و جایش را به ورود چه بسا عجولانه به بازار مونتاژ تجهیزات چینی به عنوان ماشین آلات تولید داخل می داد. تجهیزاتی که از نظر سطح تکنولوژیک عمدتاً چند مرحله از از بازار جهانی عقب بودند. وارد کنندگان یک شبه تولید کننده شدند. نیاز به نیروی انسانی ماهر از بخش نگهداشت به کارگر مونتاژکار کارخانه ای تغییر کرد و همان هم چندان عرضه ای برایش اتفاق نمی افتاد. موج های بزرگ اجتماعی، تکنولوژیک رویاها و انگیزههای جوانان جویای کار را به شدت متاثر کرد و دیگر خبری از همان اندک علاقمند به ورود به بازار کار نگهداشت ماشین آلات نبود. طبیعتاً ترجیح جوانان در آن زمان، و پس از آن هم هرچه بیشتر، این بود که از روشهای ساده تری که هر روز به تعداد و تنوعشان اضافه می شد تلاش کنند که یک شبه ره صدساله را طی کنند.
در بحبوحه این تحولات، آنچه هر روز و هر روز در حال لاغرتر شدن بود پیکر اکوسیستم متخصصین، مهندسین و حتی کاربران ماشین آلات بود. اگرچه بازار در تلاش بود و هست که این خلاء را بپوشاند، اگرچه وضع موجود برای بخش هایی از فعالان بازار در منافعی را در کوتاه مدت به همراه دارد، اما هنوز هم سیاست گذاران و تصمیم گیرندگان چه در حوزه صنعت و چه در حوزه اشتغال، توجه خاصی به عواقب تداوم این وضعیت نداشته اند.
آموزش نگهداری و تعمیرات ماشین آلات سنگین، شاید وقتی دیگر؟!
بعید است که سرمایه شخصی بتواند توجیح ورود به بازار خدمات آموزشی فنی ماشین آلات را آن هم با در نظر گرفتن موج هایی که پیشتر از آن صحبت شد، پیدا کند. سرمایه گذاری در تربیت نیروی متخصص، نیاز به آینده نگری، پذیرش ریسک های فراوان و البته ساختن با حاشیه سود بسیار پایین و چه بسا زیان دارد و در نتیجه بایست از سمت نهادهای سیاست گذار و تصمیم گیرنده صنایع و معادن که در ارتباط نزدیک با موضوع ماشین آلات سنگین راهسازی و معدنی هستند تزریق یا لااقل تشویق شود.
در طول 5 سال که از تلاش شبانه روزی من و همکارانم و سایر دلسوزان صنعت ماشین آلات سنگین و صنایع وابسته به آن میگذرد، علی رغم همه هشدارهای داده شده و هزینه های گزافی که در ناکارآمدی بازار نگهداری و تعمیرات به تمام ذینفعان و در نهایت به آینده این کشور وارد می آورد، شاید اخباری مبنی بر همکاری فلان نهاد با فلان سازمان برای تربیت نیروی متخصص منتشر شده باشد، اما دریغ از اثر و خروجی واقعی.
برای ساختن ایران
در حال حاضر، بازیگران اندکی در بازار خدمات آموزشی ماشین آلات سنگین باقی مانده اند که دلیل باقی ماندنشان یا عشق به صنعت است با طفیلی بودنشان در کنار یک کسب و کار سود ده تر که زیان بخش آموزش را توجیح کند. اما تا دیر نشده و همین توان آموزشی در کشور وجود دارد، می توان با ترسیم یک مسیر هوشمندانه که در سناریوهای مختلف پیش روی بازار ماشین آلات قابلیت تنظیم داشته باشد، فکری به حال نیاز کشور به کاربر و تکنسین و مهندس ماشین آلات نمود. امید است که گوش های شنوا و دلسوز در بدنه تصمیم گیرندگان این حوزه، این پیام را به خوبی دریافت و به کمک بخش خصوصی و کارآفرینان فعال، سرنوشت دیگری را برای این سرمایه های ملی رقم بزنند.
در صورت تمایل پاسخ دهید
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند*